باز هم هیچ مثل تمام همیشه ها
همش فک میکردم که ازش گذشتم و دیگه تو زندگیم جایی نداره ولی اشتباه میکردم فقط داشتم درجا میزدم و وانمود میکردم که بی خیالش شدم.
در تمام طول عمرم مهارت عجیبی در انتخاب آدمهای اشتباه تو زندگیم و همینطور استعداد زیادی در دوس داشته نشدن داشتم و این موضوع همیشه آزارم داده.
خیلی وقتا باید نبود چون بودن بی فایدست.
حس میکنم شبیه کاراکتر ایلیا ایلیچ کتاب آبلوموف شدم.
هر چیزی میتونه یه شروع دوباره داشته باشه حتی زندگی....